غزل 270 - حافظ - درد عشقی کشیده ام که مپرس

٥,٠٧٦ بازدید

غزل 270 - حافظ - درد عشقی کشیده ام که مپرس

٨١٤ دنبال کننده

درد ِ عشقی کشیده ام که مپرس، زهر ِ هجری چشیده ام که مپرس، گشته ام در جهان و آخِر کار، دلبری برگزیده ام که مپرس، آن چنان در هوای خاک ِ درش، می رود آب ِ دیده ام که مپرس، من به گوش ِ خود از دهانش دوش، سخنانی شنیده ام که مپرس، سوی من لب چه می گزی که مگوی، لب ِ لعلی گزیده ام که مپرس، بی تو در کلبه ی گدایی ی خویش، رنج هایی کشیده ام که مپرس، همچو حافظ غریب در ره ِ عشق، به مقامی رسیده ام که مپرس!

پروفایل